جدول جو
جدول جو

معنی دفن کردن - جستجوی لغت در جدول جو

دفن کردن
(پَ / پِ گُ تَ)
بزیر خاک کردن. بزمین کردن. بخاک سپردن. بگور کردن. چال کردن. خاک کردن. در خاک نهادن. اجتنان. جن ّ. (دهار). طفذ. هدون. (منتهی الارب) : این خبر (خبر مادر عبداﷲ) به حجاج بردند بشگفت بماند و فرمود تا عبداﷲ را فروگرفتند و دفن کردند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 189). پایهایش (حسنک) همه فروتراشید و خشک شد چنانکه اثری نماند تا بدستوری فروگرفتند و دفن کردند. (تاریخ بیهقی ص 185).
آن ستون را دفن کرد اندر زمین
تا چو مردم حشر گردد یوم دین.
مولوی.
بس نامور بزیر زمین دفن کرده اند
کز هستیش بروی زمین یک نشان نماند.
سعدی.
بس که در خاک تندرستان را
دفن کردیم و زخم خورده نمرد.
سعدی.
و رجوع به دفن شود
لغت نامه دهخدا
دفن کردن
نیکانیدن چیزی را زیر خاک کردن، بخاک سپردن مرده بگور کردن میت، پنهان کردن
فرهنگ لغت هوشیار
دفن کردن
گوراندن، خاکسپاری
تصویری از دفن کردن
تصویر دفن کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
دفن کردن
لدفنٍ
تصویری از دفن کردن
تصویر دفن کردن
دیکشنری فارسی به عربی
دفن کردن
Bury
تصویری از دفن کردن
تصویر دفن کردن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
دفن کردن
enterrer
تصویری از دفن کردن
تصویر دفن کردن
دیکشنری فارسی به فرانسوی
دفن کردن
ฝัง
تصویری از دفن کردن
تصویر دفن کردن
دیکشنری فارسی به تایلندی
دفن کردن
دفن کرنا
تصویری از دفن کردن
تصویر دفن کردن
دیکشنری فارسی به اردو
دفن کردن
কবর দেওয়া
تصویری از دفن کردن
تصویر دفن کردن
دیکشنری فارسی به بنگالی
دفن کردن
묻다
تصویری از دفن کردن
تصویر دفن کردن
دیکشنری فارسی به کره ای
دفن کردن
kuzika
تصویری از دفن کردن
تصویر دفن کردن
دیکشنری فارسی به سواحیلی
دفن کردن
gömmek
تصویری از دفن کردن
تصویر دفن کردن
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
دفن کردن
埋める
تصویری از دفن کردن
تصویر دفن کردن
دیکشنری فارسی به ژاپنی
دفن کردن
לקבור
تصویری از دفن کردن
تصویر دفن کردن
دیکشنری فارسی به عبری
دفن کردن
दफन करना
تصویری از دفن کردن
تصویر دفن کردن
دیکشنری فارسی به هندی
دفن کردن
mengubur
تصویری از دفن کردن
تصویر دفن کردن
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
دفن کردن
begraven
تصویری از دفن کردن
تصویر دفن کردن
دیکشنری فارسی به هلندی
دفن کردن
enterrar
تصویری از دفن کردن
تصویر دفن کردن
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
دفن کردن
seppellire
تصویری از دفن کردن
تصویر دفن کردن
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
دفن کردن
enterrar
تصویری از دفن کردن
تصویر دفن کردن
دیکشنری فارسی به پرتغالی
دفن کردن
埋葬
تصویری از دفن کردن
تصویر دفن کردن
دیکشنری فارسی به چینی
دفن کردن
chować
تصویری از دفن کردن
تصویر دفن کردن
دیکشنری فارسی به لهستانی
دفن کردن
ховати
تصویری از دفن کردن
تصویر دفن کردن
دیکشنری فارسی به اوکراینی
دفن کردن
begraben
تصویری از دفن کردن
تصویر دفن کردن
دیکشنری فارسی به آلمانی
دفن کردن
хоронить
تصویری از دفن کردن
تصویر دفن کردن
دیکشنری فارسی به روسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دان کردن
تصویر دان کردن
از پوست درآوردن دانه
فرهنگ فارسی عمید
پس زدن، پس راندن، پس دادن ریستن، وازدن راندن پس زدن:) دشمن را دفع کرد، (دور کردن، مخالفت کردن منع کردن (دفع)، بیرون کردن (فضولات) :) هر چه خورده بود دفع کرد (، موجب دفع برطرف کننده:) ای باد از آن باده نسیمی بمن آور کان بوی شفا بخش بود دفع خمارم (حافظ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دفین کردن
تصویر دفین کردن
مدفون ساختن، دفن کردن، در خاک کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دفع کردن
تصویر دفع کردن
Dispose, Dump, Excrete, Repel
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از دفع کردن
تصویر دفع کردن
розпоряджатися , вивантажувати , виділяти , відганяти
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از دفع کردن
تصویر دفع کردن
entsorgen, abladen, ausscheiden, abwehren
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از دفع کردن
تصویر دفع کردن
распоряжаться , выгружать , выделять , отгонять
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از دفع کردن
تصویر دفع کردن
dysponować, wyrzucać, wydalać, odpierać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از دفع کردن
تصویر دفع کردن
处理 , 倾倒 , 排泄 , 排斥
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از دفع کردن
تصویر دفع کردن
dispor, despejar, excretar, repelir
دیکشنری فارسی به پرتغالی